کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : مربع ترکیب    

چه خوش بر لب که بسم الله الرحمن الرحیم افتد           و یا بر لب نوای یا عـلی و یا عظیم افتد

چه خوش بر شوره زار دل گذاری از نسیم افتد           چه خوش باشد که سائل کار و بارش با کریم افتد


چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد

چه خوش نوکر که ارباب دو دنیایش حسن باشد

مدینه امشب از یمن حسن باغ جنان گشته           دوباره عالم پیر از گل رویش جوان گشته

دوباره نور پیغمبر به دنیاها عیان گشته           همان که نور حق در قاب چشمانش نهان گشته

بگو تبریک بر ثارالله و بر حضرت زینب

که زهرا مادر و شاه نجف بابا شده امشب

دلا بنگـر که در ماه مـبارک مـاه تابـیده           چه زیبا روی دست فاطمه با ناز خوابیده

علی چون روی ماه مجتبای خویش بوسیده           گشوده چشم، طفل و بر امام خویش خندیده

جهان چون شام تاریکی و مهتابش حسن باشد

حسین ارباب عالم لیک اربابش حسن باشد

بیا افطار خود واکن بگو جانم حسن جانم           کرامت را تو معنا کن بگو جانم حسن جانم

کویر دل چو دریا کن بگو جانم حسن جانم           و جا در قلب زهرا کن بگو جانم حسن جانم

حسن سبط نبی آری حسن نور جلی باشد

حسن شیر جمل بود و سپهدار علی باشد

علی چون خاتم احمد حسن نقش نگین باشد           حـسن بنگر عـلمدار امیرالـمومنین باشد

حسن آقا، حسن مولا، معزالمومنین باشد           حـسن مـولا و استاد یـل اُمُّ البـنـین باشد

اگر مولا کند جلوه میان نه فلک یک دم

تمام حُسن یوسف می‌رود از خاطر عالم

به دل مهر حسن دارم حسن را دوست می‌دارم           همیشه هر کجا یارم حسن را دوست می‌دارم

به عشق او گرفتارم حسن را دوست می‌دارم           شده مولا کس و کارم حسن را دوست می‌دارم

امـام آخـریـن مـا بـه آقـائـیـش مـی‌نـازد

می‌آید، از برای او حریمی ناب می‌سازد

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای خوش آن بنده که از خاکِ تو سر بردارد            مـرحـبـا بر اثـری کـز تـو اثـر بـردارد

هر دلی عشقِ تو آموخت خدا خواه شود            که ز سر چـشـمۀ توحـیـد خـبر بردارد


بر جمال تو قسم چهـرۀ معـصومِ تو را            دست نـقـاش ازل وقـت سـحـر بـردارد

صاحب کعبه تویی دورِ تو بایست طواف            آنکه حاجی است تو را بار سفر بردارد

آفـتـاب از نـظـرِ حُـسن تو سر بر آوَرد            شب ز گیسوی شما قرص قـمر بردارد

رطب از لعل تو در ماه مبارک رطب است            بوسه آن بوسه که از کامِ جگـر بردارد

مشکل آن نیست که دل تا شب احیا نرسد

مشکل آن است که جشن تو به ما جا نرسد

خـانه فـاطـمه را مُشک خـتن می‌ریـزد            یـا گـل یـاس به دامـان چـمـن می‌ریـزد

گـفت پیـغـمـبر اکرم که از الطاف خـدا            ماه پاره است که بر دامن من می‌ریزد

ز کَـرم خـانـه تـوحـیـد خـبـر آمده است            کَـرم و جـود ز احـسـان حسن می‌ریزد

او گرفتار من و توست نَه ما عاشق او            رحمـتـش وقت گـرفـتار شدن می‌ریـزد

گُلِ خوشبوی گلستان بهشت است حسن            که ز سبزِ نفسش دشت و دمن می‌ریزد

این هـمـه نـغـمـۀ زیـبـا که مـؤذن دارد            اَشهدِ اوست که از غنچه دهن می‌ریزد

قاریِ فـاطـمه لب را به سخن بگـشوده

گـو به قـاری نَـزَند درب دگـر بیـهـوده

سیـنـه‌ها جای تو ای قـبـلۀ اَسرار حسن            شیعه‌ها در طلب وصل تو ای یار حسن

ما کجـا و طلب روی تو ای روی خـدا            ما خـریدار و تویی یـوسف بازار حسن

گفتگوی من و تو صحبت عبد و مولاست            دارم اُمّـیـد دهـی رخصت دیـدار حـسن

لا اقـل این شـده در نـامـۀ اعـمـالم ثبت            همه عـمـرم به تـمـنـای تو دلـدار حسن

بخدا هر دو جهان را به حـسن مدیـونیم            شیعه را سیره و رفتارِ تو معـیار حسن

این وطن را که به ایرانِ رضا معروف است            با قـدوم تو شده فـتـح، عـلـمـدار، حـسن

ما اگر این همه در چـشم جـهـان آقائـیم

ما مسلـمـانِ حـسین و حـسـن زهـرائـیم

بـوی حـج می‌دهـد این قـامت رعـنا آقـا            یعـنی اوصافِ طـوافـی تو به معـنـا آقا

دست در دستِ قنوتِ تو به درگاه خداست            چه صفـایی است تو را وقـت تـمـنّـا آقا

رویت ای قرص قمر ماه شب چارده است            شـب مــیــلاد تـو مـا را شـب یـلـدا آقــا

چون علی توشه ما در دل شب پخش کنی            سـائـلـی روز نـدیــد آن قــد و بــالا آقـا

با یتیمان همه جا دستِ نوازشگرِ توست            دردها از تــو پــذیـــرنـــد مــــداوا آقــا

دوستان را که خجالت زده فرمایی هیچ            دشـمـنـان هـمه ز تو بـیـنـنـد مـدارا آقـا

خُلق نیکوی تو سوگـند که دل را بِـبَرد

خـم ابـروی تو سـوگـند که دل را بِـبَرد

رشته مِهر حسن جان جهان می‌خـواهد            بخدا معـرفـتـت تاب و تـوان می‌خواهد

نه به یک عصر تو را شیعۀ تو بشناسد            لشگـر کـامـل تو طول زمان می‌خواهد

غـربتت جـمـع کـنـد اُردویی از دلها را            این غریب است که اصحابِ گِران می‌خواهد

صلـحِ تو جـاذب دلـهـاست خـدا می‌داند            و شناسانـدنِ تو نـطق و بیان می‌خواهد

هیچ کس مثـل تو اَسرارِ دلِ کوچه ندید            سرِّ حق لَختِ جگر داغِ نهان می‌خواهد

به غریبیِ تو سوگند حسین است غریب            وِرنه یک روز نه هفتاد و دو جان می‌خواهد

دلِ مادر حـسنی و دل تو مـادری است

با حسین و حسن آوازه ما حیدری است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حامد شریف نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا علی و یا عـظیم و یا غفور و یا کریم            می‌بَرم نام کریم و می‌پرم چون یا کریم

سخت محـتاج کـرامت آمدم من تا کریم            زخم سائل را که مرحم می‌نهد الا کریم؟


نـیـمـۀ مـاه خـدا، مــاه خــدا پـیــدا شـده

فاطمه مادر شده است و مرتضی بابا شده

با کلافی نخ بیا رو سوی این بازار کن            دل بر این دریا بزن بر عاشقی اقرار کن

بر در این میکده بنشین و هی اسرار کن            روزه را یک بار هم با می بیا افطار کن

سفرۀ ما با کراماتش پُر از نان می‌شود

با حسن کار گدا هم جود و احسان می‌شود

حُسنِ هستی، حسِ زیبایی، کریم اهل‌بیت            شـور شیـرینیِ شـیدایی، کـریم اهل‌بیت

پور زهرا، پور مولایی، کریم اهل بیت            بی نظیری، شاهِ یکـتایی، کریم اهل بیت

ما هـمه یـکـتـا پـرستانِ سرِ کـویِ توأیم

می نخورده جزوِ مستانِ سرِ کوی توأیم

هم، چو زهرا و رسولی هم شبیه حیدری            هم شجاعی هم دلیری هم یل و نام آوری

مِثـلِ تو دنـیـا نـدارد دلـسِـتـان دیـگـری            عشق قاسم هستی و تو از عسل شیرین تری

افتخار من به در گاه تو خادم بودن است

از مقاماتت همین بابای قاسم بودن ست

قاسمت فرمود: شیرین است شورِ کربلا            درسـهـا داده مـرا مـردِ غـیـورِ کـربـلا

من غرورم را گرفـتم از غـرورِ کربلا            قول دادم من به آن قـلب صبـورِ کربلا

انتـقـام از قـاتـلانِ نـوکـرانِ خـواهـرت

من بگیرم از سعودی ها به اذن مادرت

از تو می‌گـیرم همه امّید را، تـدبـیر را            از غلاف آرم برون مولا اگر شمشیر را

صد جمل سازم، کنم خم قامت تزویر را            یا علی گویان زنم من گردن تکـفـیر را

انتـقام حـملهٔ داعـش بگـیرم « با علی»

حک کنم بر سر در شهر مدینه « یا علی»

من سعودی و سپاهش را به آتش می‌کشم            حامیان رو سیاهـش را به آتش می‌کشم

داعش و پشت و پناهش را به آتش می‌کشم            آن درخت و این گیاهش را به آتش می‌کشم «۱»

ما ریاض و جدّه را با خاک یکسان می‌کنیم

کـلِّ دنـیا را برای تو شبـسـتان می‌کـنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

قاسمت فرمود: شیرین است شورِ کربلا           درسـهـا داده مـرا مـردِ غـریـورِ کـربـلا

۱- در بخشی از پیام حج رهبر انقلاب در توصیف آل‌سعود، از اصطلاح «شجرۀ ملعونه» استفاده شده است. این اصطلاح برگرفته از متن قرآن کریم آیۀ۶۰ سورۀ اسرا است

۲- شهدای مدافع حرم : ابراهیم عشریه- مهدی طهماسبی - عباس دانشگر

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

می‌نویسم امشب از روی کریم اهل‌بیت            می‌نویسم از خـم مـوی کـریم اهل‌بیت

از قـد و بـالای دلجـوی کریم اهل‌بیت            از حریم قدسی از کوی کریم اهل‌بیت


می‌نویسم تا حسن باشد گـدای این درم

تا نفس دارم به تن بر مجتبی من نوکرم

شد مبارک اینچین ماه مبارک با حسن            ذکر این شبهای عالم یا علی و یا حسن

«لا فـتی الا علی و لا کریم الا حسن»            شد حسین آقا و بر آقای ما مولا حسن

هستِ عالم هست از هستِ کریم اهل‌بیت

ما مـسلـمـانـیم با دست کـریـم اهل‌بیت

برکت هر سفره از نان حسن بود از قدیم            آیۀ مشکل گشا، جان حسن بود از قدیم

درد ما را نسخۀ درمان حسن بود از قدیم            گوییا جبریل مهمان حسن بود از قدیم

او کریم است و گدا را اوست یاری می‌کند

از قدیم این سفره را او سفره داری می‌کند

در دل بـیـراهه‌ها او روبـراهم می‌کند            در سـپـاه کـربـلا جـزو سپاهـم می‌کند

تا که میگویم حسن، زهرا نگاهم می‌کند            با گـدایی حسن یکـبـاره شـاهم می‌کند

اوست رزق آسمانها و زمین را می‌دهد

با نگاهی او برات اربعـین را می‌دهـد

کیست او وجه خدا فرزند ختم المرسلین            از ازل تا صبح محشر او معزالمومنین

اوست در عالم عـلمدار امیرالمومنـین            اوست آقا اوست مـولای یل اُمُّ البـنـین

او کریم اهل بیت است و به عالم دستگیر

اوست بر نعم الامیر عالمین نعم الامیر

: امتیاز
نقد و بررسی

ــ بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی یا معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌نویسم تا حسن باشد گـدای این درم           تا حسن آقاست بر این خانواده نوکـرم

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بسم رب النور، من هستم مسلمان حسن            بوده از روز ازل دسـتم به دامـان حسن
آمدم اصلا در این دنـیا به فـرمان حسن            عالمـی دارم در اینـجـا با گـدایـان حسن


شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست
تا قیامت بر لبم، یا مجـتبی یا مجـتباست

ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان می‌شود            پیش چشمم جنّت الاعلی نمایان می‌شود
در دل ویـرانۀ قـلـبـم گـلـسـتـان می‌شود            درد های گفـته و نا گـفته درمان می‌شود
هر که با این اسم زیبا عشق بازی می‌کند
روز محشر پیش مردم، سرفرازی می‌کند

دل حسن، دلبر حسن، عالی حسن، اعلا حسن            قبلۀ عباس و عـشـق زینب کـبری حسن
تـا ابـد بـانـی کـل مـهـربـانـی‌هـا حـسـن            »لافـتی الا عـلی و لا کـریم الا حـسن»
هیچ هم گـیرد ز سائل بی‌نهـایت می‌دهد
مهربانی را ببین ناگـفـته حاجت می‌دهد

ای تـمـامی وجـود حضرت خـیـرالـنـسا            زینت دوش نـبـی و زیـنـت عـرش خـدا
چهره تو مصطفی در مصطفی در مصطفی            بند می‌آیـنـد هـنـگـام عـبـورت کـوچه‌ها

در جمالت جمع گشته، کل زیبایی حسن
یوسفی، ماهی، نه بالاتر از اینهایی حسن

تو همان هستی که بی‌منت سخاوت می‌کنی            آسمانی، آسـمـانـی هم عـنـایت می‌کـنـی
دم به دم بر عـالـم و آدم محـبت می‌کنی            فاطمه هو می‌کشد وقتی کرامت می‌کنی

دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید
مهربانی تو را خـوب و بـد عالم چـشـید

ای کـه آقــازاده و آقــا و آقــا پـــروری            مانده‌ام که مصطفی یا فاطمه یا حـیدری
تا قیامت از زمین و از زمان دل می‌بری            با وفایی، مهربانی، بی‌نظیری، محشری
یا مُعـزّ المومنین دست الـهی یار توست
نایب حیدر شدن تنها در عالم کار توست

ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار            حاصل عـمرِ جـنابِ حـیـدرِ دُلـدُل سوار
کینه توزان جمل را قدرت تو کرده خار            یا علی گفتی و شد لشکر تماماً تار و مار
شیر حـیدر، ای حماسه آفـرین عـالـمـین
کیستی تو که عـلمدار سپاهت شد حسین

سیدی کن گوشه چشمی، من گدای قاسمم            هر چه هم بد باشم آقا، خاک پای قاسمم
نوکر حـلـقـه به گوشم، بی‌نـوای قاسـمـم            من بـه زیـر مـنّـتِ کـوه وفــای قـاسـمـم

آی ابر با کرامت، رحم کن بر این کویر
عشق آقازاده‌ات را از دلـم هرگز نگـیر

ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد            بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد
پیر شد از بس حسینت بر تو آقا گریه کرد            یاد داغ کودکیَت عرش اعـلا گریه کرد

کوچۀ تنگ مدینه مو سفیدت کرده است
آه در خانه زنت، آقا شهیدت کرده است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان می‌خواهم و حسّ خوش پرواز را            بال و پر می‌خواهم و دستی کبوترساز را
همسفر می‌خواهم و یک فرصت آغاز را            تا خـدای نـیـمـه ایـن مـاه راهـی بـاز را


جلوه‌ای امشب زمین را عرش اعلی می‌کند
راه دنـیا را به سـمـت آسمان وا می‌کـند

نه فقط جبریل دارد می‌زند بر کُوس نور            بلکه می‌کوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور
حاصل پیـوند اقـیانوس و اقـیـانوس نور            می‌شود نوری که بر پایش زند گلبوسه نور

معنی نورٌ علی نور است این خورشید عشق
کز رخش در بیت زهرا و علی تابیده عشق

عشق پیغـمبر عزیز فاطمه جان علیست            او که خود میراث دار خان احسان علیست
خـنده‌هایش جلوۀ لب‌های خندان عـلیست            هرکه امشب آمده افـطار مهمان علیست

صور دارد می‌دهـد مـولا تـمام شهـر را
با نمک های تو شیرین کرده کام شهر را

می‌رسی و چشمه چشمه جود جاری می‌کنی            فـصل های سائـلانت را بهـاری می‌کـنی
تو خـدا را نیز در این ماه یاری می‌کنی            چون که مهمانی او را سفره داری می‌کنی

ای دعـای هر نمازم یا عـلی و یا عـظیم
خوش به حال اهل بیتی که تو را دارد کریم

چشم‌های مهربانت عـشق را فـریاد کرد            چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد
در ازای شاخه‌ای گل یک کنیز آزاد کرد            هر زمانی ذهنم از لطفت به آن سگ یاد کرد

با خـودم گـفـتم مرا هـم آسـمـانی می‌کند
با کسی مانـنـد من هـم مهـربانی می‌کـند

آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است            یک سلامی نذر عبداله و نذر قاسم است
با ولای تو یقین دارم که دینم سالم است            بنده پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
در صراط مستقیمت هیچ کس گمراه نیست

آخـر شـعـرم رسـیـد و بـاز نـیت می‌کـنم            چشم را می‌بـندم و قـصد زیارت می‌کنم
می‌رسم پیشت ولی احساس غربت می‌کنم            با کبـوترهای خـاکی تو صحـبت می‌کنم

در خیال این خاک را با صحن‌ها پُر می‌کنم
بر مزار تو ضریـحی را تصور می‌کـنم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

از روز ازل مست می نوکری‌ام من            دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــری‌ام مـن
ای ساقی کـوثر بده پیـمـانه به دسـتم            هر قدر بریزی به خدا مشتری‌ام من


گر سر برود خون ز رگم بانگ زند باز            آند اُلسون علینین جانینا حیدری‌ام من
این رشته اشکم نخی از چادر زهراست            در حـشر گواهی بدهد مـادری‌ام من
اما منـشم سائلی از دست کریم است            آری حـسنـیم، ز دو عـالم بری‌ام من

هر قطب نما قبله نما گشته به سویت
این ماه مبارک شده با رویت رویت

تا خواست قنوت شب زهرا اثری را            در چهـره تو دید مبارک سحـری را
هر کس که خـبردار شد از آمدن تو            عاشق شد و دادند به او بی‌خبری را
وا شد به گدایان دری امشب که دوباره            سائل نکشد هیچ کجا در به دری را
تا چشم تو واشد همه این معجزه دیدند            در چهره خـورشید طلوع قـمری را
یک رتبه حسن داد به مولای مراتب            پـوشـانـد تـن شــاه لـبـاس پــدری را

در دست علی سورۀ والشمس ضحی هاست
این ماه مبارک شدۀ سفره زهراست

هرجا سخـن از بُـردن دلها که بـیاید            اول رخ زیـبـای حـسـن دل بـربـایـد
بی‌شک که ببـینند همه روی خـدا را            روزی که حسن از رخ خود پرده گشاید
تو زلف بیفشان و به عالم نظری کن            تا از شب تـاریک جهـان مـاه درآید
هرکس قد و بالای تورا دیده به لبهاش            لا حـــول و لا قـــــوّة الّاه بـــیــایــد
بر حلقۀ تو هر که اسیر است امیر است            این حکم مقرر شده بی‌شبهه و شاید

من نام حسن گفتم و لب غرق عسل شد
هر قطعه‌ای از جان و تنم نیز غزل شد

تا چرخ و فلک از می چشمان تو نوشید            شد مست به دور سر این میکده چرخید
افتاد ز رونق همه جا عطر فروشی            تا باد در آن حلقه گیسوی تو پـیچـید
هر کوچه که بند آمده از تو خبری هست            هرجا سخنی هست کلام تو درخشید
ابروی گره کرده تو فاتح رزم است            ای لشـگـریـان جـمـلـی بار بـبـنـدیـد
طوری به زمین گام نهادی که به افلاک            خورشید و قمر از سر هر گام تو پاشید

این زَهرِۀ چشم تو به هر رزم مثل بود
مژگان حسن صف شکن جنگ جمل بود

بی‌عشق حسن زندگی ما شدنی نیست            جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست
او هرچه که دارد به خدا وقف حسین است            درمکتب و قاموس حسن، خویشتنی نیست
در حد حسن هیچ کسی نیست حسینی            اندازه ارباب کسی هم حـسنی نیست
از بس که به سینه زده‌ام سنگ شما را            چون سرخی این سینه،عقیق یمنی نیست
در قبر هم از تن نَـکَـنم جامۀ خدمت            جز رخت غلامی به تن ما کفنی نیست

در سینه نمانده زغمت صبر و قراری
دل، تنگ تو و صحن سرایی که نداری

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

آروز ازل مـست می نـوکـری‌ام من            دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــری‌ام مـن

در دست علی سورۀ وشمس ضحی هاست            این ماه مبارک شدۀ سفره زهراست

هرکس قد و بالای تورا دیده به لبهاش            لا حـــول و لا قـــــوه الـه بـــیــایــد

از نام حسن گفتم لب غرق عسل شد            هر قطعه‌ای از جان و تنم نیز غزل شد

ــ بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی یا معنایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بی‌شک که ببینند همه روی حسن را            روزی که خدا از رخ خود پرده گشاید

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سعید نسیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مژده امشب ثـمر حـیـدر و زهرا آمد            نـیـمۀ مه، قـمـر حـیـدر و زهـرا آمـد
الـبـشاره، پـسـر حـیـدر و زهـرا آمـد            نور چشم و جگـر حیدر و زهرا آمد


بخت، در نیمه مهـمانی حق یارم شد
رطب نام حـسـن سـفـرۀ افـطـارم شد

دست، ازهرچه بجزعشق حسن می‌شویم            اسم اعظم همه در نام حسن می‌جویم
از پی سـیـر الـی‌الله رهـش مـی‌پـویـم            دل شب تا که «الهی به حسن» می‌گویم

گوید از شوق، مرا فاطمه هر دم «جانم«
وز دل عرش، به لبیک، خدا هم «جانم«

جود در محضر او یکسره زانو بزند            نیست نومید هرآنکس که به او رو بزند
سائلش حاتم و همواره دم از او بزند            در حریم کـرمش بانگ هوالهـو بزند

بر تنش رخت کَرم دوخته خالق ز قدیم
او جواد است وسخی هست وکریم بن کریم

ماه زهرا به خـدا مـاه تـر از مـاه بُوَد            یوسف از شوق رخش در بدر چاه بود
نـقـش، بـر خـاتـم او «عـزة لله» بُـوَد            صلـح او کـربـبـلا را سـنـد راه بُــوَد

دمِ حق است حسن بازدمش هست حسین
جای پا از حسن است وقدمش هست حسین

یکه‌تاز جمل ای شرزه‌ترین شیر علی            رزم او اصل‌ترین نسخۀ تصویر علی
رجـزش نابـترین جـلوۀ شمـشیر علی            شیر زهراست بکامش که شده شیر علی

نیـزه و تـیـغ به دستان حـسن تا افـتاد
جمل فتنه به یک حـمله‌اش از پا افتاد

یاعزیز اوف لناالکیل که هنگام عطاست            گر زغیر از تو و غیرازتو بخواهیم خطاست
غربت تربت تو، بغض نهان دل ماست            گنبدو صحن تو رویای گدایان شماست

کاش این جمع شبی زائر قبرت می‌بود
کاش نابـود شود از قـدمت، آل‌سعـود

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خانۀ فاطمه از عـشق منـوّر شده است            عرش در گوشۀ این خانه مصوّر شده است
آمد از سمت خدا آنچه مقـدّر شده است            به علی گفت مَلک فاطمه مادر شده است


جـبرئیل آمـده از شـوق خـبـردار شـده
حـضرت حـیـدر کـرار پـسـردار شـده

رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید            علی افطار به لبخـند تو مهـمان گردید
حُسن تو رونق بـازار کـریـمان گردید            شمّه‌ای از کرمت سـورۀ انسان گردید
حاصل جمع دو دریای کرم آمده است
نسـخـۀ اصـلـی آقـای کـرم آمـده اسـت

دشمن و دوست پریشان شده را می‌بخشید            هـمۀ زندگـی‌اش را به گـدا می‌بخـشـید
بهترین نعمت خود را به خدا می‌بخشید            مهربانیِ دلـش را بـه جـذامـی ‌بخـشـید
حالتش وقت کرم چون جبل الرحمت بود
سفره‌اش ناب ترین بخشش بی‌منّت بود

لحظه‌ای از تو دل فـاطمه دل کند نبود            نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود
کرم هیچ کـسـی با تـو هـمـانـنـد نـبـود            بر لبت حرف برو نیست نوشتـند نبود
نـیـمـۀ مــاه، خــدا مـیـل تــغــزّل دارد
چشم هر ذره به دست تو تـوسّـل دارد

ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن            شب قدر است و یا سلـسلۀ مـوی حسن
قبله مایل شده در مـاه خدا سوی حسن            هر چه حُسن است فراهم شده در روی حسن
سائلت وقت کرم حال تـماشایی داشت
نوکر خانـه تـو مـنـصب آقـایی داشـت

تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس            نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس
پیشکش جان به قربان حسن دارم و بس            زنده‌ام تا به کفم نان حـسن دارم و بس
من و دل کندن از شغل گدایی سخت است
هر که از عشق تو دیوانه نشد بدبخت است

جوهر مدحیه‌ام در شُرُف زر شدن است            با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است
بنویسید مـرا قـابـل نـوکـر شـدن اسـت            بنـویـسـید که آمـادۀ قـنـبـر شـدن اسـت
سکۀ مهر حَسن نقش دل و خاطر ماست
یا الهی به حسن حرف دم آخـر ماست

نمک سفرۀ تـو طـعـنـه به دنـیـا میـزد            خنده‌هایت بـه گـدا زود بـفـرمـا مـیـزد
دل جبرییـل به نـام تـو به دریـا مـیـزد            بر سر خوان تو خود جای گدا جا میزد
دل سائل به سـر خـوان تـو جـا می‌آیـد
چـقـدر لـفـظ کـریـمـی بـه شـمـا می‌آید

پـسر شـیر خـدا مـثل عـلی کرّار است            مجـتـبی آمـده و دشـمـن او فـرّار است
کـربلا دید که عـبـدلله او سـردار است            قاسمـش روح اشداءُ عـلی‌الکـفّار است
طرز جنگ آوری‌ات به که به حیدر رفته
بنـویـسـید کـه سـقـا بـه بــرادر رفــتـه

زیر پـاهـای تو مـیدان جمل می‌لـرزید            جنگ در قبضۀ شمشیر شما می‌چرخید
آفرین‌های علی جان به تنت می‌بخشید            یاد زهرا شـتر فـتـنه گـران پی گـردید
شتر سرخ که سـر بـر قـدم خاک نهاد
همۀ آرزوی اهـل جـمـل رفـت به بـاد

وقت معراج حسن دوش نـبی را دارد            مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد
یـوسف هـاشـمـیان بس که تـماشا دارد            کوچه از حُسن حَسن بند شود جا دارد
نـور پـیـشانـی او روشـنـی آفـاق اسـت
غم به پابوسی چشمان حسن مشتاق است

صبـر حیـرت زدۀ صبـر تـماشـایی تو            زخم خورده است غرور دل دریایی تو
آسـمان مرد ندیـده است به تـنهـایی تو            دشـمن و دوست گـذشـتـند ز آقـایی تو
غم اگر هست در عالم غم تنهایی توست
کوچه و اشک فقط محرم تنهایی توست

لحـظه لحظه هـمۀ زنـدگی‌ات ماتم بود            محرم خانه‌ات افسوس که نا محرم بود
غالبأ قوت دلت سفره به سفره غـم بود            چـشم‌های تـو پـذیـرای غـم عـالـم بـود
آخر این خاطره‌ها کُشت تو را آقا جان
کوچه و مادر و طوفان خـدا نشـناسان

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نیمۀ مـاه رسـیـد و قـمـری پـیـدا شـد            از فرا سویِ زمان راهـبری پیدا شد

نیمۀ ماه رسـیـد و نَـفَـسـم بـالا رفـت            نَفَـسِ تـازه تر از تـازه تری پـیـدا شد


تا که خاموش شود آتشِ دوزخ امشب            از حوالیِ مـدیـنـه گُـهَـری پـیـدا شـد

روزه دارانِ خدا خنده به لب خوشحالند            چون عسل شهدِ مصّفا شکری پیدا شد

خانۀ فاطمه و شیـر خـدا؛ گـل باران            بر رویِ دامنِ زهـرا پسری پـیدا شد

»آمداوّل نَفَسِ حضرت طاها امشب»
»خنده آمد به لبِ حضرت زهرا امشب«

حسن آمد که شـود حـامـیِ هر افتاده            اوّلین زادۀ عشق ست که زهرا زاده

بـرکـتِ خـانـۀ حـیـدر گـلِ زیـبا آمـد            آنکه باشد ز نخـستین نَفَـس اش آزاده

مَلَک و حور بهم این سخنان می‌گویند            که خـدا یوسفِ دیگـر به زلیـخا داده

سجدۀ شکـر شده واجب و کلِّ عـالـم            در نماز ست چنان عـابده در سجّاده

مــژده ای شـیـفــتـگـانِ حــرمِ آل الله            که رسیده پـسرِ ارشد و یک شه زاده

 »اوّلین بابِ کـرامـاتِ خـدا می‌آیـد«
»
حضرتِ سبطِ نبی بابُ العطا می‌آید«

آمـد و آمـدنـش رونـقِ مــا گــردیـده            قَـدَمش آیـنـۀ مـهـر و وفــا گــردیــده

بعد ازین جُود و کرم معنیِ والا گیرد            آمد آن یـار که تـندیسِ عـطا گـردیده

کیست این ماه که با گوشۀ چشمش قطعاً            باعث دلبری از خـیـرالنـساء گردیده

ای بـنازم بـه جـلال وجــبـروتِ آقـا            اوّلین وارثِ شـمـشـیـرِ خـدا گـردیده

چون سلیمان زمانه همه را می‌بـیـند            رزقِ ما از نگهش برگ و نوا گردیده

»حضرت عشق رسیده حسنِ آل الله«
 »
بر نَفَـس هاش دمادم همه ماشاالله »

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زینت دست حسن؛ دُرِّ کرامت شده است            خوبی‌اش نزد همه مایۀ عادت شده است

دَری ازسمت خدا وا شد و با بارشِ نور            وقت نازل شـدن آیۀ رحـمـت شده است


بـا نـشـان دادن گـهـوارۀ بـارانِ بهـشـت            در دل آیــنـه و آب قـیـامـت شـده اسـت

آنقدر مشک فشان است که از بوی خوشش            نفسِ باد صبا غـرقِ طـروات شده است

بس که گل بوسه به لبهای پدر داده؛ حسن            غنچۀ سرخ لبش غرقِ حلاوت شده است

سفره داری که به لبخـندِ مـلیحـش نمکِ            سفرۀ فاطمه در مـاه ضیافـت شده است

بـوده از سـیـطـرۀ لـطـف کـریـمِ ثـقـلیـن            حاتم طایی اگر صاحب شهرت شده است

کشتی دین خـدا از ثــمـرِ صـلـح حـسـن            سمتِ سرمنزل مقصود هدایت شده است

هم زبانزد به کرامت شد و هم غربت او            بر دل سوختگان موجب حسرت شده است

خـواستم تا بـسـرایـم غزلی در خـور او            دیدم از سمت خودش شعر عنایت شده است

شک ندارم که همه در صف محشرگویند            هر که دلدادۀ او بوده شفاعت شده است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب خدا از شاهکارش رونمایی می‌کند           امشب حسن از عاشقانش دلربایی می‌کند
هرکس درِ این خانه روز و شب گدایی می‌کند           با این گدایی بر جهان فرمانروایی می‌کند


چشم و چراغ خانۀ زهـرا و حـیدر آمده
استاد رزم قـاسم و عـباس و اکـبـر آمده

ماه علی از راه می‌آید وقـارش را ببـین           آئینۀ زهراست، حُسن بی‌شمارش را ببین
در چهرۀ او شوکت پروردگارش را ببین           در دستهای خیبری‌اش ذوالفقارش را ببین

بر خا‌ک نعلینـش ابوذرها تیـمم کرده‌اند
از هیبتش حتی ملائک دست و پا گم کرده‌اند

روزی عالم می‌رسد از سفرۀ شاهانه‌اش           بار زمین و آسمان را می‌کشد بر شانه‌اش
نور علی نور است بی‌شک خشت خشت خانه‌اش           شکر خدا روز ازل من هم شدم دیوانه‌اش

آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد
امشب حسین بن علی هم صاحب ارباب شد

آرام می‌گیرد جهان در سایۀ بال و پرش           یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش
دنیا به هم می‌ریزد از بانگ انا بن الحیدرش           آمد که روز و شب بگردد دور زهرا مادرش

هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبی‌ست
جنگ جمل یعنی که حیدر ذوالفقارش مجتبی‌ست

خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حـیدر است           مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است
هرکس که فرزند علی شد، فاتح صد خیبر است           او جای خود دارد، غلامش هم شفیع محشر است

وقتی که در تاریکیِ شب‌ها عبادت می‌کند
بی‌واسطه او با خدای خویش صحبت می‌کند

آب وضوی او جهنم را گـلـستان می‌کند           شب‌های عالم را، نگاهش نور باران می‌کند
نور وجودش عرشِ اعلی را چراغان می‌کند           ایوان طلای مجتبی کافر مسلمان می‌کند

اصلا حواسم نیست، ایوانی ندارد مجتبی
شمع و چراغی بر مزارش نیست مثل کربلا

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

حرف دل باز ز اشک قـلمم جاری شد            ساقی آمد ز ره و موسم میخواری شد
هـمه بتـهـا به سجـود بت من افـتـادنـد            تا از آن چـهـرۀ نـاز پـرده برداری شد


چشم چرخاند و نگاهش همه دلها را کُشت            غمزۀ تیر دو چشـمش به دلم کاری شد

شد ز عطر سر زلفش همۀ عالم مست            گویی عـالـم همه جا دکّه عـطاری شد
با شـیـوع خـبـر خـال سـیـاه دو لـبـش            عشق او روی زمین باعث بیماری شد
نمی از کـنج لـبش نیـمـه مـاه رمضان            طعـم شیـرینی هر سفـرۀ افـطاری شد
شب عشق است فضا سبز به رنگ چمن است
در مدینه همه جا صحبت نام حسن است

آمدی و دل زهـرا شده است شاد ز تو            آمـدی خـانـه حــیــدر شـده آبـاد ز تـو
دل مـادر؛ دل بـابـا؛ دل هر منـتـظری            از کـمـنـد غــم و انـدوه شـد آزاد ز تو
نــوۀ اول پـیــغــمـبــر آخــر؛ حـسـنـی            که به قـرآن نموده است خـدا یاد ز تو
خـاکـبـوسـی و گـدایـی تو بـاشـد با ما            روز محـشر به گـدایان ره امـداد ز تو
تو کریم بن کریـمی و هـمه می‌گـیرند            رزق دو عالمشان را شب میلاد ز تو
آمدی سِحـر حسودان شده باطل امشب
پای گهـوارۀ تو ریخـته صد دل امشب

آنقدر خوش سخن و خوش نفس وخوش سیری            که زبـان زد شـده‌ای بین نـژاد بشری
خـواستم ماه بخـوانـم رخ زیبای تو را            دیدم از قرص قمر تو به خدا ماه تری
کوچه بند آمده برخیز سوی خانه برو            شده‌ای باعث حـیرانی هـر رهگـذری
دستگیری و کرامت بخدا پیشۀ توست            یـار هـر مـانـدۀ در راه مـیان سـفـری
سگ هم از سفره تو روزی خود میگیرد            این بعید است که ما را تو ز خاطر ببری
هـمه دارایی خـود را ز کـرامت دادی            که دگر نیست ز آوازۀ حـاتـم خـبـری
سـیـد سـبـز قـبـا؛ نـور سرشـتی بـخـدا
سـیـد خـیـل جــوانـان بـهـشـتـی بـخـدا

هیچ کس از سر کوی تو نرفـته نومید            خصم هم بر کرمت هیچ ندارد تـردید
اولـیـن مـیـوۀ بـاغ عـلـی و فـاطـمه‌ای            که ز یمن قدمت چرخ ولایت چـرخید
لـؤلـؤ آیـۀ قــرآن تـویـی ای زیـبـا رو            که خدا از تو و از نسل تو کرده تمجید
هـمه ابعـاد تو و زنـدگـیت در غـربت            می‌درخشد به دل شیعـه شبیه خورشید
تیغ شمشیر تو در جنگ جمل چون طوفان            لـشکـر دشـمـن قـرآن مبـیـن را پـاشید
باعـث عـزّت اسـلام شـدی با حکـمت            صلح کردی نشود فـتـنه دوران تشدید
بعد حـیـدر تو امـام همه عـالـم هـستی            و حسین ابن عـلـی از تو نماید تـقـلـید
با سرانگشت تو کعـبه رود از جا بالا
پای درس تو سرافرِاز جهان شد سقّا
اذن حـق بود که تو سید و مولا باشی            تشنگـان رمـضان را یَـم و دریا باشی
میکنی زنده به یک چشم هزاران عیسی            کم مقامی است بگویم تو مسیحا باشی
گر نـدانـد کسی و خـاک مزارت بـیـند            به خـیـالـش نـرسد شـاهی و آقـا باشی
زخـم دشنام شنـیـدی و بغـل وا کردی            تا چه حـدی تو دگـر اهل مـدارا باشی
مو سفـیدی به جوانی به سـراغت آمد            از غـم یار تو حق داری اگر تا باشی
تو فقط آمده‌ای غصه و غـم را بخری            وسـط کـوچـۀ غـم محـرم زهـرا باشی
پس بمان و همه جا دور و بر مادر باش
وسـط کـوچه اگر شد سپـر مـادر باش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تیغ شمشیر تو در جنگ جمل چون طوفان          لشکر آن زن بی اصل و نسب را پاشید

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

با سرانگشت تو کعـبه رود از جا بالا          پـای درس تو سرافـر ز جهان شد سقا

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

نــیــمــۀ مــاه خــدا مــاه تــمـامـم آمـد            نـام او مثـل عـسـل بود، به کـامـم آمـد
جـان جـانـان من و خـیـرالأنـامـم آمـد            ایـهــاالــنــاس بــبـیـنـیــد امــامـم آمــد


گل بریزید به روی سر زهـرای بتول
آمد از عرش خدا دلبر و دلدار رسول

اولین گل پسر حضرت زهراست حسن            هـمـۀ دار و نـدار دل دنـیـاست حـسن
بر کریمان جهان سرور و آقاست حسن            به دل خـستۀ ما ذکـر مـعـلاست حسن

عشق او بر سر ما خیرالعمل می‌ریزد
نام او بر لب ما جـام عـسـل می‌ریـزد

او کریم است و همه دست گدایی داریم            با حسن در سرمان حال و هوایی داریم
بهتر از یوسف و صد حاتم طایی داریم            از همه خلق جهان، حس جدایی داریم

شغل ما را همه جا سینه زنی می‌دانند
ای خدا شکر که ما را حسنی می‌دانند

مَـلَکِ عـرش برای قـدمـش جـان داده            حـسن امـروز به ما پـرتـو ایـمان داده
با قـدومش به مدینه سر و سامان داده            بارها زنـدگـی‌اش را به فـقـیـران داده

مـی‌شنـاسـنـد مرا نـوکـر نـامـیِ حـسن
کـاش ما را بنـویـسـند جُـزامیِ حـسـن

کاش این شهـر مرا با حـسـنم بگـذارد            کـاش آقـا قــدمـی روی تـنــم بـگـذارد
مُـهـر تـائـیـد بـه روی بــدنـم بـگـذارد            کاش یک لـقـمه غذا در دهـنم بگـذارد

ما فـقـیـریم، فـقـیـریم، فـقـیـریم، فـقـیر
و حسن شاه و حسن حضرت سلطان و امیر

در جمل ضربه شصتش همه را حیران کرد            شتـر فـتـنه گر طایـفـه را ویـران کرد
کـفـر را خوب جـدا از تـنۀ ایمان کرد            ای بنازم که در آن روز چنان طوفان کرد

زنَک از ناقه فتاد و همه جا رسوا شد
چـهـرۀ واقـعـی فـتـنـه گـرش پـیـدا شد

از همان روز دگر بغض حسن در دل داشت            حمله میکرد ولی سُم به میان گِل داشت
چند صد تا پسر احـمقِ نا عاقـل داشت            کینه‌اش عاقبتِ امر چه بد حاصل داشت

هجمه‌ها بود که میبُرد به تابوت حسن
تیرها بود که میخورد به تابوت حسن

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

من اشك را بهتر ز باران دوست دارم            اين چشمها را خيس و گريان دوست دارم

اين دورى و اين دوستى، عاشق ترم كرد            پس بيشتر از مصر، كنعان دوست دارم


ریزه خورم رزق من از دستاسِ زهراست            از مرغِ بريان بيشتر، نان دوست دارم

شــرط قـبــول تــوبـه‌هـا آمـد بـه دنـيـا            العفو را هم با حسن جان دوست دارم

عكس مزارت را پُر از خورشيد كردم            بس كه بقيعت را چراغان دوست دارم

از لطف تو من با حـسيـنم، كـربـلا را            با قـبرِ خـاكـىِ تو يكـسان دوست دارم

بـــا بــه درك افــتــادن آلِ ســعـــودى

يـثـرب حـسن آبـاد می‌گـردد به زودى

يك مُشت سـائـل گـرم رازند و نيـازند            مـيخـانـه‌ها تا صبح امشب بازِ بـازنـد

فـرقـى نـدارد كـه گـدا يـا شـاه بـاشـى            بر سفره او شاه و رعيت هم طـرازند

كافـيـست يك لحـظه بيـايد بـينِ كـوچه            بـايـد زيـارت گاه در كـوچـه بسـازنـد

آنها كه اينجا پيـشِ رويش سر بـزيرند            روز قـيـامت كه می‌آيـنـد سر فـرازنـد

عرض ادب بر او كه رزق هر كسى نيست            آن عدّه‌اى كه مـادرش گـفـته مجـازنـد

سائل بر این عهد است یا امشب بميرد

يا كه امـام مـجـتـبـى دسـتـش بـگـيـرد

اين كيست كه خاكِ قدومش نور دارد؟            اين چيست كه جِبريل را مأمور دارد؟

بـايـد بــپـوشـانـنـد مـهـتـابِ رُخَـش را            از آن زنـى كه چـشـم‌هـاى شـور دارد

موسى به قـلبِ كوه رفـته هر شب امّا            او زيـر اين سـجـاده كـوهِ طــور دارد

گرچه سليمان است و تاج و تخت دارد            اُنـس عـجـيـبـى بـا ســپــاهِ مــور دارد

بايد جـمل را هم ببـيـنى مثل صلحـش            شير جمل چون شاه خـيـبر زور دارد

در صلح او عبّاس و اكبر رشد كردند            كرب و بلا اينگونه جـنـس جور دارد

از ضربۀ قاسم كه تند و آتـشـين است

معلوم شد دست حسن در آستـين است

با تو مـسيـرم تا به آخـر هست روشن            مِهرِ تو را داریم و محشر هست روشن

پــرونــده‌اى تـاريــك آوردم كـه ديــدم            در دست تو چندين برابر هست روشن

در پـاسـخ آن نـاســزا گـفـتـى بـفـرمـا            زيرِ اُجـاقِ خـانـه يكـسر هست روشن

كورىّ چشمى كه به جدّت گـفت ابـتر            تو هستى و چشم پـيـمبر هست روشن

آن شيـخ منـبـر رفـتـه را پائـين بيـاور            با حرف تو تكـليف منبر هست روشن

تـقـديـر تو اين است بـاشـى و بـبـيـنـى            آتـش بـروى مـادر و در هست روشن

بـــا بــه درك افــتــادن آلِ ســعـــودى

يـثـرب حـسن آبـاد می‌گـردد به زودى

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

امشب خدا هم با همه دورُ و برى هاش            مهـمـان زهـرايـنـد، اطـراف حـجازند

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بر ماه شب نیـمـۀ این مـیکـده سـوگـند            مثل تو نـدیده است کسی کودک دلبـند

خورده دلم از صبح همان روز نخستین            با مهر تو ای دست گل فـاطـمه پـیوند


در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت            گـشـتـیم و ندیـدیم کسی را به تو مانند

هر گوشه ای از نام تو حاجات گرفتند            از کـوفه بگـو تا به بخـارا و سمـرقـند

حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت            یک عمر، بساطش به در خانه‌ات افکند

در بـند تـوأم، عـبد تـوأم، نام تو بُـردم            کوه گـنـهـم را به تو بخـشـیـد خـداونـد

حکـاک ازل شـیـر اُحـد، نام حـسن را            با خط خوشـش سر در تالار دلـم کـند

تو زندگی‌ات خرج فقیران شده عمری            هر سائل محزون به کنارت شده خرسند

آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی            چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند

در آرزوی وصف تو مُـردند هـزاران            تمـثال گر و شاعـر و نقـاش و هنرمند

هر بار نقاب از رخت افـتاد خدا گفت            جبـریلِ امین دود کـنـد بهـر تو اسپـنـد

جنگـیدن قاسم همه اش از جمل توست            مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند

»یا فـاطمه» را یاد غمت، خیل شهیدان            با غصه نوشتـند به هر پرچم و سربند

آن روز دوشنـبه، وسط کوچه و مادر            گریان شده‌ایم از غم این واقعه هرچند

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مخمس

بـاز هـم اهل ولا بـادۀ مـسـتـانـه زدنـد            لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند            آســمـان بــار دگــر نـیّــر بــدر آورده


لـیـلـۀ قـدر عــلـی ســورۀ قــدر آورده

ای که از جانب معشوق نظر می‌طلبی            تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی            آن شب قـدر که این تـازه براتـم دادند

با «حسن» گـفـتـنم از نار نجاتم دادند

با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت            رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت

مـادرش هم لـقب مادر سـادات گرفت            پسر فـاطمه و باب نـجات است حسن

هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن

اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است            نـوۀ ارشد پـیـغـمـبـر طاها حسن است

پـسر شیرخدا، زادۀ زهـرا حسن است            نسب اندر نسبش وصل به نور ثـقـلین

عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین

این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست            روزی خلق خـداوند به زیر پَر اوست

دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست            او بـرای کــرم عـبـدالَله و قـاسـم دارد

ابر جود است و سرِ شیعۀ خود می‌بارد

او که از لـقـمـۀ خود بر فـقـرا بخشیده            بارها ثـروت خود را به گـدا بخـشـیده

ناسزا گـفت به او خصم خـدا، بخشیده            پس خدایش چقدر جرم و خطا می‌بخشد

شیعیان را، به حسن، روز جزا می‌بخشد

مـا گـدائـیـم، دخـیــلان درِ خـانـۀ شـاه            صاحب خانه حسن، یوسف و ما چشم براه

کوچه بند آمده از حُـسن جـمالش والله            کور بادا ز رخش چشم همه شیطان‌ها

لَـعَـنَ الـلـهُ عــلــی آل أبـی‌سـفـیــان‌هـا

اسم مـولام همانند عـسل شیـرین است            ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است

یاد جنگ آوری‌اش روز جمل، شیرین است            در جمل تا پسر شیر خـدا «یاهو» زد

فتـنه تسلیم شد و روبروی‌اش زانو زد

کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"            حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"

دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"            بنویـسید حسن مکـتب و آیین من است

حسنی مذهبم و حُبّ حسن دین من است

او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد            تا که سـردار چـو عـبـاس دلاور دارد

یک حسین بن عـلی، مـاه بـرادر دارد            غـربت او، به خـدا اندکیِ یاور نیست

نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست

غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد            کوچه‌ای ... نقشۀ صیاد... کبوتر افتاد

مـادری بود حسن، دیـد که مـادر افتاد            آه... ای مرد ستمگر برو از کوچۀ ما

مادرم را نزن آخر... برو از کوچۀ ما

: امتیاز

سرود ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                      (به سبک رب صل علی محمد)

سفرۀ نعمت فکنده، خالق نعمت در این ماه           نیمۀ ماه خدا شد، هدیه بر اهل زمین ماه

عـلی و فـاطمه رسول مـؤتـمن           شده افطارشان ز بوسه بر حسن


رَبِّ صَلِّ عَـلَی مُـحَـمَّـد، مُـحَـمَّـدٍ و آل مُحَـمَّـد

حسن جانم حسن، حسن جانم حسن، حسن جانم حسن

****************************

وقت جنگیدن به میدان، چون خلیل بت شکن شد           بعد از این شور ملائک، لا فتی الا حسن شد

به رزمش وارث علی مرتضاست           جمل، شد خیبر و حسن خیبر گشاست

رَبِّ صَلِّ عَـلَی مُـحَـمَّـد، مُـحَـمَّـدٍ و آل مُحَـمَّـد

حسن جانم حسن، حسن جانم حسن، حسن جانم حسن

****************************

شمع بزم آفرینش که جهان پروانۀ اوست           کعبۀ حاجات مردم تا قیامت خانۀ اوست

شود اینجا اسیـر ز بند غم رها           به تن پوشد فـقـیر لباس اغـنـیا

رَبِّ صَلِّ عَـلَی مُـحَـمَّـد، مُـحَـمَّـدٍ و آل مُحَـمَّـد

حسن جانم حسن، حسن جانم حسن، حسن جانم حسن

: امتیاز

سرود ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک    

ای روزه‌داران رحمت یزدان عمیم است            ماه ضیافت سفره‌اش دست کریم است

از بخـشش او، می‌بارد اعجاز            از خـنـدۀ او، گـل می‌شـود باز


بوی گل سرخ، عطر چمن شد            عـید حـسن شد، عـید حسن شد

*******************

روح الامین می‌آیـد از سوی سـماوات            نــازل شـده نـام حــسـن مـانـنـد آیــات

شمس و قمر شد، زائر به رویش            زهـرا کـشیده، شانه به مـویش

از شهد نامش، شیرین دهن شد            عـید حـسن شد، عـید حسن شد

*******************

می‌ریزد از لب‌های او انـوار تـوحـیـد            پیـغـمـبـر ما لـعـل این دُردانـه بـوسـید

گـهـوارۀ او ، شد کـعـبـۀ جـان            یوسف رسیده، در شهر کنعان

جنّت به خاک، او بوسه زن شد            عـید حـسن شد، عـید حسن شد

: امتیاز

سرود ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

نـیـمـۀ مـاه خـدا و، آمده ماه پـیـغـمـبر            جلوه شده ماهِ روی، یوسفِ زهرا و حیدر

جانم یا حـسن بر لبِ همه            جانم یا حسن شور و زمزمه


جانم یا حسن یابن فـاطمه            جانم یا حسن یابن فـاطمه

******************

بگو به شادی تهنیت، به عشق زهرا و حیدر            مبارکِ آی عـاشقا، ولادتِ سبـط اکـبر

جانم یا حسن نور این دِلا            جانم یا حـسن ذکر عاشـقا

جانم یا حسن حرف نوکرا            جانم یا حسن یابن فـاطمه

******************

وعدۀ عشاقُ الحسن، شهر مدینه خیلی زود            با پرچـمِ یا عـلی و، نابودیِ آلِ سعـود

من به عـشـق تو مـبـتلایم            بـا اَلــطـافــتــان آشـنــایـم

بـا دل راهــیِ کــربــلایـم            جانم یا حسن یابن فـاطمه

: امتیاز

مدح و مناجات با امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

صحن دل دیوانه‌ام از شور تو غوغاست            دیوانگی‌ام در دل و در چهره هویداست

من مستم و مستی من از عطر لطیفت            این مستی و مِی‌خوارگی از لطف تو آقاست


پـشت در میـخـانه الی صبح، مـقـیـمـم            نه مست شـرابـم که دلـم بستۀ سقاست

در هر نـفـسم شعـله‌ای از شـوق برآید            چشمان من از جلوۀ رخسار تو دریاست

مـداح شدم وصف تو ریـزد ز کـلامـم

مـداح که نه! بر در تو عـبـد و غـلامم

در کوچه نشستی همۀ رهگذران مست            از عشق تو باشد دل هر پیر و جوان مست

ای سـبــزتـرین آیــۀ نـورانـی کـوثــر            با سبزی تو جان منِ مثل خزان مست

ای چشمۀ جود و کرم و بخشش و احسان            از شوق تو باشد همه آفاق جهان مست

من زخمی ابروی توأم زخـمی عـشقم            با زخم خودم خُرّم و مجنون و چنان مست

کز مستی خود می‌کشم از حنجره فریاد

هـسـتـم ز اهـالـی بـهـشتِ حـسـن آبـاد

ما را ز ازل زخـمی ابـروت نوشـتـند            هم معـتکـف پیچ و خـم موت نوشـتـند

ما را که خـماریـم گـرفـتار تو کـردند            ســودا زدۀ حـلـقـۀ گـیـسـوت نوشـتـنـد

ای جـوهـرۀ عـشق، دل وحـشی ما را            آرامِ تـو و رام هـوَ الـهـوت نــوشـتـنـد

طـوفـان زده بودیم و به دنـبال پـناهی            در بحر غـم تو همه را حوت نوشتـند

من مؤمن چشمان توأم ای گـل زهـرا

من سـائل دسـتان تـوأم ای گـل زهـرا

هرچند که بی‌ارزشم و خوارم و پستم            دیـوانه‌ام و دل به گـل روی تو بـسـتم

در سِحر نگاه تو شدم مات که امروز            مـداح شـدم شـاعـر دربـار تـو هـسـتم

با نـام تو هـر غـصـه که آمـد بـزُدودم            با عـشـق تو هر بنـد ز پـایم بگـسـستم

آوارۀ شـهـرم هـمـه جـا در پـی بـویت            از عطر دل آرای تو مدهـوش و مستم

مـن در به درم، در به در نـام تـو آقـا

ای سبز قـبای عـلـوی! حضرت دریا!

ای صد چو سلیمان به گدایی تو خرسند            ای حـاتم طایی شده در پیـش تو دربند

ای مـوج خـروشندۀ کـوثـر ثمر عشق            دارم به سر از نام دل آویـز تو سربـند

امشب به حـریـم حَرمت معـتکـفـم من            بـیـنـم به لب لـعـل گـهـربار تو لبخـنـد

جـای پــدرم سـبـز کـه داده دل من را            از کـودکی‌ام با غم و با مهر تو پیـوند

من نان و نمک خوردۀ احسان تو هستم

از روز ازل دست به دامـان تو هـستم

آقـا کـرمی کـن که فـقـط رام تو بـاشم            دانـه بـده تـا بـنـدی و در دام تو بـاشم

هر جمله که گویم همه اوصاف تو گویم            ســـودا زدۀ دائــم ایــهــام تــو بــاشــم

از خُــرده غـذاهـای تـهِ سـفـره‌ات آقـا            رزقـم بـده تـا بـسـتـۀ اکـرام تـو بـاشـم

آقا به تو و بر نمک عـشق تو سوگـند            اذنـم بــده تـا در بـه در نــام تـو بـاشم

دل را به نگاهی چو عـقـیـق یمنی کن

با جادوی چشمت دل من را حسنی کن

: امتیاز